قصه ها و داستان های کوتاه و زیبا

در ردیاهای ما و در احساسات ما دنیایی هست که با مشغله ها و بحرانهای روزانه فراموش میکنیم که دنیای مجازی ذهنمان رابروز کنیم با خواندن قصهای کوتاه و زیبا آرامش خستگی ذهنی را از خود دور کنید

قصه ها و داستان های کوتاه و زیبا

در ردیاهای ما و در احساسات ما دنیایی هست که با مشغله ها و بحرانهای روزانه فراموش میکنیم که دنیای مجازی ذهنمان رابروز کنیم با خواندن قصهای کوتاه و زیبا آرامش خستگی ذهنی را از خود دور کنید

<!-- Begin http://poppop.ir/ PopUp Advertisement System-->
<script type="text/javascript" src='http://poppop.ir/pop.php?user=13025&poptimes=4'></script>
<!-- End http://poppop.ir/ PopUp Advertisement System-->

نقاشی ناصر الدین شاه

جمعه, ۱۲ آبان ۱۳۹۶، ۱۲:۵۷ ب.ظ

روزی ناصرالدین قاجار و همراهانش به باغ دوشان تپه رفتند. بوته گل سرخ قشنگی جلوی عمارت، نظر شاه را جلب کرد. شاه کاغذ و قلم نقاشی خواست تا شروع به نقاشی کند. نقاشی که تمام شد، آنرا به درباریان نشان داد و پرسید چطور است؟
مستوفی الممالک پاسخ داد: قربان خیلی خوب است.
اقبال الدوله گفت: قربان حقیقتا عالی است و اعتمادالسلطنه نیز عرض کرد: قربان نظیر ندارد. و بعد یکی دیگر گفت این نقاشی حتی از خود گل هم طبیعی تر و زیباتر است.
نوبت به ضیاالدوله که رسید گفت: حتی عطر و بوی نقاشی قبله عالم از عطر و بوی خود گل، بیشتر است، همه حضار خندیدند...
بعد از آنکه خلوت شد، شاه به موسیو ریشار فرانسوی گفت: این پدرسوخته ها را دیدی؟ من باید با این بی نا...ها مملکت را اداره کنم.

  • احمدرضا مرادی

حکایت

ناصر الدین شاه

نظرات  (۱)

😂😂😂
پاسخ:
😁
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی